اسراب

۷ مطلب با موضوع «قفسه :: خاطرات» ثبت شده است

ابن مشغله

در برنامه‌ای از هنرپیشه‌ای پرسیدند که اگر رییس‌جمهور می‌شدی چه می‌کردی؟ من اگر بودم بی‌درنگ پاسخ می‌دادم که مقدمه‌ی ابن‌مشغله را به عنوان اعلامیه‌ی حقوق‌بشر اعلام می‌کنم! اکنون که محدوده‌ی حاکمیتم از خودم فراتر نمی‌رود، نه‌تنها مقدمه که سطرسطر این کتاب را منشور حقوق بشر خویش می‌خوانم و به لحظاتی از خواندن این کتاب می‌اندیشم که در هر کلامش، خودم را به جرم فاصله‌گرفتن از نظام ارزش‌های ابن‌مشغله، محکوم می‌کردم. ابن‌مشغله گویی در دل تاریخ مانده است تا چون منی تا خرخره در صندلی بی‌تفاوتی فرو نرود و به‌سان قهرمان این کتاب کله‌شق باشد. موج عظمت این کتاب را اگرچه نتوانستم در این چهار کلام بیان کنم، اما می‌توانم این مهم را به دست دوستی بسپارم که به نیکی از عهده‌اش برآمده است.

  • محمد حسین مرادی

خاطره‌ی شرح رشادت‌های چمران و یارانش در میانه‌ی میدان، قصه‌ای است باورنکردنی و افسانه‌ای است که تنها به مدد قوه‌ی خیال باورپذیر می‌باشد و چه‌بسا اگر انسان دیده از حقایق ماورایی برگیرد و جرأت انکار ایمان راسخ و نفوذناپذیر این دلیران را به خود راه دهد دشوار نباشد که چمران را متهّم به اغراق کند و البته برای من جای تردیدی در صحت روایت این کتاب نیست چرا که جنگ ما آکنده‌ی از حکایاتی است که عقل ناقص بشری از فهم آن عاجز است.

  • محمد حسین مرادی

نیمه پنهان ماه

چمران به روایت غاده، عاشقانه‌ای است که تمام عاشقانه‌های جهان را به سخره گرفته است. نمی‌دانم به کدامین زبان و در قالب کدام کلمات می‌توان عظمت آن وقایع را بیان کرد، تنها می‌دانم که چنان مرا دگرگون ساخت که اگر پس‌لرزه‌هایش را طعم تلخ غفلت ازمن نرباید، رستگار خواهم شد.

  • محمد حسین مرادی

یا کلام من از بیان و توصیف نورالدین عاجز است یا این توصیف در قالب کلام نمی‌گنجد، من نمی‌دانم نورالدین کیست ؟ ولی خوب می‌دانم که نورالدین نه کلکسیون تیر و ترکش است، نه کارناوال درد و رنج، نه نجات سرباز رایان است و نه از کرخه تا راین، نورالدین یک رزمنده است، یکی از هزار هزار رزمنده که رفتند و شجاعانه جنگیدند. نورالدین را نه می‌توان در آن لحظه شناخت که برادرش در مقابل چشمانش شهید شد، نه در آن هنگام که آتش پشت توپ پیکر سوخته‌اش را با سنگ و شن و خاک وخون عجین کرد، او را نه می‌توان آن گاه شناخت که بهترین دوستانش در برابرش جان دادند نه آن گاه که در اعماق آب های سرد فک هایش قفل می‌شد. تنها یک راه برای شناختن این مرد وجود دارد، کافی است که در چهره‌ی امامش خیره شوی، آن زمانی که احساس کردی سراسر وجودت برای آن بزرگ مرد می‌تپد، درست در همان زمان نورالدین را شناخته‌ای.

  • محمد حسین مرادی

خاک های نرم کوشک

خاک‌های‌ نرم کوشک حکایت بنایی است که با مصالح شرف و انسانیت و آزادگی چنان بنای رفیعی از مقاومت و مردانگی برپا‌کرد که خاطره ی آن تا سال‌ها با گوشت و خون کسانی که او را می‌شناختند عجین گشت. خاک‌های نرم کوشک، خاطرات مردی است که الحق باید به قول رادیو عراق او را بروسلی میدان نبرد خواند و چه بسا اگر بروسلی او را می شناخت خود را برونسی نام می نهاد !!!

  • محمد حسین مرادی

حکایت زمستان

واقعاً نمی‌شود گفت که در این کتاب سحرآمیز باید از ته دل خندید یا از اعماق جان گریست؟ یک هارمونی از خوشحالی و غم !!! اسیری که شاید از یک رزمنده بیشتر جنگیده است. به جرأت می‌گویم حکایت زمستان کتابی است که هنوز اشک‌های روی گونه‌هایتان خشک نشده لبخندی بر لبانتان نقش می‌بندد. شکنجه‌هایی که تصوّر آن‌ها قلب آدم را می‌آزارد و شجاعت (شیطنت)‌هایی که تصوّر آن‌ها مایه‌ی مسرّت قلب است.

  • محمد حسین مرادی

خاطرات همفر

خاطرات همفر، خاطرات یک جاسوس انگلیسی است که به وسیله‌ی هوش بالای خود شخصیت " محمد بن عبدالوهاب "، بنیان‌گذار وهابیت را شکل می‌دهد. گرچه در وجود راوی این کتاب تردید کرده‌اند اما قطعاً اگر به چشم یک داستان هم خوانده شود، شما را با قدرت استعمار و کارکردهای آن آشنا می‌کند.
از بخش‌های شاخص کتاب می‌توان به سخنان وزیر استعمارات بریتانیا اشاره کرد. او در جایی به همفر می‌گوید: ما امروز بذری می‌کاریم که شاید صدها سال دیگر ثمر دهد.

  • محمد حسین مرادی