اسراب

۶۸ مطلب با موضوع «قفسه» ثبت شده است

کنت مونت کریستو

کنت‌مونت‌کریستو حکایت فردی است که از زندان فرار کرده و با یافتن گنجی اقدام ‌به انتقام از مسببّین اسارت خود می‌کند. آن چه قلم دوما را از سایر کتب متمایز می‌کند. داستان‌پردازی منحصر‌به‌فرد اوست. در این رمان با کلمات ادبی ثقیل و یا توصیفات رؤیایی مواجه نمی‌شوید، بلکه با موقعیت‌ها و اشخاصی روبه‌رو هستید که چنان هنرمندانه به‌هم پیچیده شده‌اند که با وجود ساده بودن داستان نمی‌توان حدس زد که چه رخ خواهد داد و هر لحظه باید منتظر اتفاقی بود که تعجّب شما را برانگیزد. قطعاً این داستان‌پردازی قدرتمند قابل تحسین است و جای آن دارد که نویسندگان ما نیز به جای توصیفات غیر ضروری و لفاظّی‌های خسته‌کننده به قدرت تخیّل خود تکیه کنند.

  • محمد حسین مرادی

یا کلام من از بیان و توصیف نورالدین عاجز است یا این توصیف در قالب کلام نمی‌گنجد، من نمی‌دانم نورالدین کیست ؟ ولی خوب می‌دانم که نورالدین نه کلکسیون تیر و ترکش است، نه کارناوال درد و رنج، نه نجات سرباز رایان است و نه از کرخه تا راین، نورالدین یک رزمنده است، یکی از هزار هزار رزمنده که رفتند و شجاعانه جنگیدند. نورالدین را نه می‌توان در آن لحظه شناخت که برادرش در مقابل چشمانش شهید شد، نه در آن هنگام که آتش پشت توپ پیکر سوخته‌اش را با سنگ و شن و خاک وخون عجین کرد، او را نه می‌توان آن گاه شناخت که بهترین دوستانش در برابرش جان دادند نه آن گاه که در اعماق آب های سرد فک هایش قفل می‌شد. تنها یک راه برای شناختن این مرد وجود دارد، کافی است که در چهره‌ی امامش خیره شوی، آن زمانی که احساس کردی سراسر وجودت برای آن بزرگ مرد می‌تپد، درست در همان زمان نورالدین را شناخته‌ای.

  • محمد حسین مرادی

خاک های نرم کوشک

خاک‌های‌ نرم کوشک حکایت بنایی است که با مصالح شرف و انسانیت و آزادگی چنان بنای رفیعی از مقاومت و مردانگی برپا‌کرد که خاطره ی آن تا سال‌ها با گوشت و خون کسانی که او را می‌شناختند عجین گشت. خاک‌های نرم کوشک، خاطرات مردی است که الحق باید به قول رادیو عراق او را بروسلی میدان نبرد خواند و چه بسا اگر بروسلی او را می شناخت خود را برونسی نام می نهاد !!!

  • محمد حسین مرادی

حکایت زمستان

واقعاً نمی‌شود گفت که در این کتاب سحرآمیز باید از ته دل خندید یا از اعماق جان گریست؟ یک هارمونی از خوشحالی و غم !!! اسیری که شاید از یک رزمنده بیشتر جنگیده است. به جرأت می‌گویم حکایت زمستان کتابی است که هنوز اشک‌های روی گونه‌هایتان خشک نشده لبخندی بر لبانتان نقش می‌بندد. شکنجه‌هایی که تصوّر آن‌ها قلب آدم را می‌آزارد و شجاعت (شیطنت)‌هایی که تصوّر آن‌ها مایه‌ی مسرّت قلب است.

  • محمد حسین مرادی

نامیرا

دورویی، نفاق، دورنگی، فتنه‌ای از جنس تردید، نمی‌دانم چگونه می‌توانم عظمت نامیرا را بیان کنم؟ آیا این کلمات می‌تواند کیفیت جنس ناشناس بشر را در وانفسای تصمیمی دشوار برساند؟ این بار قلم صادق کرمیار چهره‌ی دیگری از پلیدی کوفیان را به نمایش قرار داده است، چهره‌ای که شاید گزاف نباشد بگوییم که امروز هم در جامعه‌ی ما فراوان است !!!

شاید کلام شیوای کرمیار بار دیگر زخممان را تازه کند و برای درد بی‌تعهّدی مرهمی بیابیم ! البته اگر این حس هم مانند  سایر احساسات دستخوش مسکّن سراسر عارضه زمان نشود.

 

  • محمد حسین مرادی

صحبت کردن در مورد شاهکار جری دارل قدری سخت است. نمی‌دانم از زیبایی جزیره کورفو با آن ساحل رویایی و دریای بی‌نظیر و درخت‌های سرو و زیتون و مزارع درخشان و مردم سراسر شورش صحبت کنم یا از حیواناتی که جری به قدری زیبا آن‌ها را تصویر کرده است که گویی وجودشان را در اطرافم حس می‌کنم، نگاه جرالد به دنیایش، نگاهی میکروسکوپی است که تمامی ریزه‌کاری‌های خلقت به شیوایی در کلامش آشکار است، چنان که گویی عکاسی دوربین به دست، آماده است تا هر ظرافت طبیعت  را با لنز دوربینش شکار کند و باید گفت که انصافاً قلم جری چیزی از لنز دوربین کم ندارد و به‌همان اندازه در نمایش جزئیات موفق است. باید گفت طنزپردازی‌های لطیف دارل در مورد اشخاص و اعضای خانواده‌اش به زیبایی این اثر افزوده است. به نظر می‌آید جری ترکیب شکوهمندی از عادات و رفتار های زشت و زیبا و تلخ و شیرین خانواده‌اش و توصیفی بی بدیل از حیواناتش و همچنین کنش‌ها و واکنش‌های این دو بخش زندگی‌اش را خلق کرده است.

  • محمد حسین مرادی

شاید کمتر کسی باشد که نام تولستوی به گوشش نخورده باشد اما تولستوی را بیشتر با جنگ و صلح او می‌شناسند و انا‌کارنینایش. بیست‌و‌سه قصه تولستوی، قصه‌های کوتاهی است که بیش از هر چیز اخلاق و انسانیت را به معرض نمایش گذاشته است، شاید باید تولستوی را بابت این زیبا‌بینی و نه آرمانگرایی‌اش تحسین کرد زیرا در جهانی که خشونت و جنایت عادی شده است، این کتاب او دعوت به بازگشتن به اصول اولیه‌ی بشری است.

  • محمد حسین مرادی

خاطرات همفر

خاطرات همفر، خاطرات یک جاسوس انگلیسی است که به وسیله‌ی هوش بالای خود شخصیت " محمد بن عبدالوهاب "، بنیان‌گذار وهابیت را شکل می‌دهد. گرچه در وجود راوی این کتاب تردید کرده‌اند اما قطعاً اگر به چشم یک داستان هم خوانده شود، شما را با قدرت استعمار و کارکردهای آن آشنا می‌کند.
از بخش‌های شاخص کتاب می‌توان به سخنان وزیر استعمارات بریتانیا اشاره کرد. او در جایی به همفر می‌گوید: ما امروز بذری می‌کاریم که شاید صدها سال دیگر ثمر دهد.

  • محمد حسین مرادی