اسراب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آب انبار» ثبت شده است

آب انبار

ادای سگ در‌می‌آورد، دست چپش را بالا می‌برد و مدام پشت گوشش را می‌خاراند.  دم تکان می‌داد و دهنش را باز می‌کرد و فرزند تاجر یک لقمه از حلوای لذیذ را در دهانش می‌گذاشت. چشمانش از عطر هل و گلاب و شیرینی حلوا که در دهان آب می‌شد برق می زد و با لذت عوعو میکرد. لابد با خود می‌گویید که چه ذلّتی؟ زود قضاوت نکنید !!! آب‌انبار قصه‌ای است که از سرنوشت داستان سگ شدن پسر سقا و بلوایی که این بازی کودکانه در شهر ایجاد می‌کند برایتان می‌گوید. مرادی کرمانی، مرد قصه های مجید از بزرگترین داستان نویسان کودک و نوجوان است که آثار او به زبان‌های مختلف، کودکان را به ژرفای رویایی زیبا فرو میبرد. 

  • محمد حسین مرادی