مرد صد سالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد یک داستان کاملاً شاد و جذاب است. در این داستان تقریباً هیچ چیز تازهای یاد نمیگیرید و یا نگرشتان به زندگی عوض نمیشود اما بهجای آن میتوانید پابهپای داستان بخندید و از اختراع بمب اتم در آمریکا تا ترور وینستون چرچیل در تهران با اتفاقاتی مضحک و عجیب روبهرو شوید. داستان با دو خط موازی پیش میرود، یک داستان از لحظهی فرار پیرمرد از خانه سالمندان شروع میشود و داستان دیگر روایت کودکی او تا رسیدن به صدسالگی است. آلن کارلسن که همان پیرمرد داستان است در طول زندگیش با شخصیتهایی مانند ترومن، ژنرال فرانکو، مائو، چرچیل، کیمایلسونگ و استالین دیدار میکند و حالا در صدسالگی هوس میکند تا یک چمدان پر از پول را بدزدد. اگر داستان میتوانست قدری رنگ حقیقت و جدیت بهخود بگیرد بدون شک آلن میتوانست به امیلی پولن و فرست گامپ طعنه بزند.
مسخ
۲۵
فروردين۹۴
تصور کنید که فردا صبح وقتی از خواب بیدار میشوید تبدیل به یک حشرهی عظیمالجثه شدهاید. آیا از شدت فاجعه دیوانه نمیشوید؟ اطرافیان شما با شما چه خواهند کرد؟ دیگر مانند یک انسان فکر میکنید یا مانند یک حشره؟ و چگونه با این بدن جدیدتان کنار می آیید؟ مسخ کافکا را بهقول ناباکوف اگر تنها یک توصیف حشرهشناسانه بدانیم کاملاً در اشتباهیم. این داستان را تا به انتها نرسانید نمیتوانید قضاوت کنید که چه کسی مسخ شده است و چه بسا هر روز با انسانهای مسخشدهی زیادی روبهرو بشوید. ترجمهی بسیار روان فرزانه طاهری و روایت بینظیر ناباکوف از این اثر، توانسته است حق داستان را ادا کرده و ما را به تماشای یک اثر نیمهفلسفی دعوت کند.