اسراب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکایت زمستان» ثبت شده است

حکایت زمستان

واقعاً نمی‌شود گفت که در این کتاب سحرآمیز باید از ته دل خندید یا از اعماق جان گریست؟ یک هارمونی از خوشحالی و غم !!! اسیری که شاید از یک رزمنده بیشتر جنگیده است. به جرأت می‌گویم حکایت زمستان کتابی است که هنوز اشک‌های روی گونه‌هایتان خشک نشده لبخندی بر لبانتان نقش می‌بندد. شکنجه‌هایی که تصوّر آن‌ها قلب آدم را می‌آزارد و شجاعت (شیطنت)‌هایی که تصوّر آن‌ها مایه‌ی مسرّت قلب است.

  • محمد حسین مرادی