اسراب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفرنامه» ثبت شده است

آبروی خاک، تو آخرین چریک زمین بودی، پیام خلاصه‌ی خاک به خداوند، اشاره‌ی زمین به کهکشان‌های دوردست، حالا هر شب از اعماق آسمان ستاره‌ای نورانی نگران روستایی کوچک در دره‌ای دورافتاده است، حالا هر شب در دهان آسمان پرستاره‌ی افغانستان تویی که سرزمینت را به نام کوچک صدا میزنی، تویی که دست به گونه‌های جنگلک می‌سایی و غصه‌ می‌خوری برای ناکامان کشورت. آمرصاحب این دره‌ها قد بلند تو را از یاد نخواهند برد و این آسمان عطر نگاه امیدوارت را بر هلکوپترهای جنگی، این مردم تو را از یاد نمی‌برند وقتی هر شب در آسمانشان می‌تابی و نگران این خاکی بر بلندای آسمان.

  • محمد حسین مرادی

مارک دو پلو

هنوز لذت طعم‌های ترش و شیرین مارک‌و‌پلو زیر دندانم بود که دل دادم به مارک‌دو‌پلو و گذاشتم در دنیایی با حکایت‌ها و آدم‌های جورواجور غوطه بخورم. از طلوعی روشن در ییلاقی آفریقایی تا غروبی شفابخش در خاک عراق، از سرزمین تن‌تن تا قلب جنگل‌های آمازون و از هرم آقتاب تا شرشر باران، خودم را رها کردم بر روی اقیانوس نقالی‌های ضابطیان، انگارکه او گزارشگر مستند دور دنیا در هشتاد روز است و من فیلم‌بردارش. پشت دوربینم بی آن‌که آقای گزارشگر بداند خندیدم، تحسین کردم، تماشا کردم، تأسف خوردم و حسرت کشیدم و فیلم مستندی برای خودم کنار گذاشتم که هنوز تصاویرش پیش رویم است و نواهایش در گوشم!!!

  • محمد حسین مرادی

اعترافات شهر خدا

شبه‌جزیره عربستان، را نمی‌دانم باید به غروب‌های مدینه‌اش شناخت یا به دلارهای نفتی‌اش، نمی‌دانم باید به لحظاتی غریب در جوار ستون توبه شناخت و یا برج ساعتی که قلب آسمان را خراشیده است. نمی‌دانم باید به لذت آهسته گریستن در کنار بقیع زمانی‌که نسیم صحرا نوازشت می‌کند شناخت یا به خوی وحشی وهابیانی که گویی میراث پدری‌شان را طلب می‌کنند و نمی‌دانم باید به عظمت بندگی در طواف کعبه شناخت یا حقارت شهوت‌رانی امرای آن. این سرزمین عجیب تضادها را در دل خود جای داده است. تضادهایی که از چشم سید مجید حسینی هم دور نمانده است. اعترافات شهر خدا، سفرنامه‌ای است که از هم از سرزمین وحی برای شما روایت می‌کند هم از شهر پیامبر(ص) و هم از پایتخت سعودی‌ها!!!

  • محمد حسین مرادی