غزلداستانهای سال بد
غزلداستانهای سال بد مجموعهی چند داستانکوتاه و چند غزلداستان است که گرچه همهی آنها با طبع من سازگار نبود، اما بعضی از آنها به قدری زیبا بود که نتوانستم از معرفی این کتاب چشم پوشی کنم. نادر ابراهیمی در این کتاب هم آرمانی نوشتن و فلسفی نوشتن را بههم آمیخته و مدالی دیگر به کلکسیون افتخاراتش اضافه کرده است. حدس میزنم غزلداستان ابداع ابراهیمی باشد و این برای چندمین بار است که از نوآوریهای او لذت میبرم.



صدرالمتألهین را نه فرمان شاه عباس و نه سنگاندازیهای عوامالناس و نه حتی حسادتهای بهظاهر علما و در باطن خیل جهل مرکب، از خاکی به خاک دیگر دور کرد. خاک برای او همان خاک بود و آسمان خدا همان آبی. او را روح سراسر التهابش در تبعید واقعی فروبرده بود، او را شوریدگی وجودش رمیجمرات میکرد، او را ندای حلاجوار « أنا الحق » تا پای چوبهی دار برد. آری او به واقع تبعیدی روحش بود، تبعیدی ابدی. نادر ابراهیمی در رمانی سرشار از حرکت نهتنها ملاصدرا را با افکار و نبوغ و رنجها و شادیهایش به شما میشناساند، بلکه نوع جدیدی از تفکرکردن، زندگی کردن و خدایی زیستن را یاد میدهد که به دور از تملّق، شگفتآور است.



