بیم موج
شب انتخابات در سعادتآباد از خانم محجبهای که سوار بر ماشین مدل بالایی شده بود پرسیدم که به چه کسی رأی میدهد؟ نگاهی کرد و با لحن مغرورانه و پرکینهای جواب داد : مرجعم گفته است که به روحانی رأی بدهم! کتاب مرجع محترم آن خانم را از لابلای کتابخانهای کهنه برداشتم تا فضلینژادوار سرنخهای انحراف را پیدا کنم و نکردم. کتاب شرح حقیقی مسیر ایران است با تصویری درست از اسلام، الگوهای انقلابی، تمدن اسلامی و مباحث تمدنی، و حالا نمیدانم از آن گفتگوی تمدنها درمیآید یا نه، شما هم نمیخواهد بدانید، بخوانید و بگذرید.




دو شخصیت اصلی این رمان بار طاقتفرسای گناهی مشترک را بر دوش میکشند، یکی بر آیین صلیبیان رسوا میشود و سنگینی نگاههای کوچه و بازار را بر جان میخرد و دیگری گناهش را در لفافهای از ریا میپیچد و خوندل میخورد از تحسینهایی که نمیدانند نثار که میشوند و من هر دوی اینها را عمیقاً دوست دارم برای گناهی که ذلت غرور را از اعماق وجودشان برکند و در چشمان رهگذرانی ملامتگر و کینهتوز قرار داد، گناهی که بار دیگر نشان داد که لئیمها 


چرخبخت بیشباهت به چرخ زندگی نیست، هر دو میتوانند در ثانیهای یکی را به خاک سیاه بنشانند و دیگری را ثروتمند کنند، هر دو میتوانند، چشمان پر از ولع یک انسان را به خود خیره کنند تا به میل خودشان سرنوشتش را به بازی بگیرند، هر دو میتوانند به یک مرد بیاموزند که بیقانونترین و سرکشترین پدیدهی خلقتند و سرانجام هر دو بهخوبی درس آزادگی میدهند، درس آن که زندگی چیزی به جز همین امید بستنها و دلکندنها نیست. قمارباز داستان غریبهای نیست، داستان زندگی یکی مثل ماست وقتیکه با همهی وجود میخواهیم که سر به تن این زندگی نباشد و حاضریم پاکبازیمان را ثابت کنیم. این نقطه درست همانجایی است که قمار را بردهایم.